سعی کنید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه مجبورید چیزهایی که بدست می آوردید دوست بدارید

شعر حافظ

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

اَدِر: بچرخان
کَاًسا: جام
ناوِلها: دستت را دراز کن و آنرا [جام شراب را] بده
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها: هان ای ساقی جامی به گردش درآور و آن را [به من] دِه
------------------------------------------------------

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

اگر حضور قلبی می خواهی پیوسته او را در نظر داشته باش؛ هر وقت به کسی که دوستش داری برخوردی دنیا را واگذار و آنرا نادید بگیر

تَلقَ: از فعل لَقِیَ یَلقَی و مصدر لِقاء به معنی کسی را دیدن یا با کسی برخورد کردن
تَهوَی: از فعل هَوِیَ یَهوَی و مصدر هَوَی به معنی دوست داشتن
دَع: فعل امر از فعل وَدَعَ یَدَعُ و مصدر وَدع به معنی ترک کردن و واگذاشتن
اَهمِل: امر از فعل اَهمَلَ و مصدر اِهمال به معنی بی مصرف گذاشتن پیزی یا فراموش کردن آن